نویسنده: داور شیخاوندی




 

جامعوی:

در پی تدقیق محتوا و تطبیق آن با حاوی اخیراً دریافته‌ام که صفت «اجتماعی» را که از واژه‌ی «اجتماع» گرفته شده است به جای صفات جامعه، در "social" به کار می‌بریم و در پی خوگیری و بی‌چون و چرائی، به ناسازگاری
چنین برگردانی پی نمی‌بریم؛ در صورتی که پیشگامان جامعه‌شناسی، نظیر مارکس، تونیس، ماکس وبر و دورکیم...
تعاریف خاصّی در قبال اصطلاحات ""Community یا "Gemeinschaft" به معنای «اجتماع» و Society یا Gesellschaft معادل با «جامعه» ارائه داده‌اند.
اصولاً جایز نیست که صفت مشتق از اسمی را با درون مایه مشخص، به جای صفت اسم دیگری به کار برند که با اسم اولیه در لفظ و معنا منافات دارد. کاربرد «اجتماعی» مشتق از «اجتماع» به جای صفت «جامعه» از این قماش می‌باشد. ظاهراً چنین می‌نماید که بنا به دستور فارسی صفت «جامعه» باید «جامعه‌ای» بوده باشد. به همین جهت برخی از جامعه‌شناسان ایرانی، اشتباهاً، صفت فوق را در برابر "Societal" قرار داده‌اند و «اجتماعی» را برای بیان مفهوم "Social" بسنده دانسته‌اند! برخی از استادان «مددکاری اجتماعی» نیز برای تفکیک «اجتماعی» از جامعه» گامی وراء‌تر برداشته در برابر "Community Social Working" «مددکاری جامعه‌ای» به کار برده‌اند! طبق قواعد دستور فارسی و عربی هنگامی که آخر اسمی به یک حرف صدادار مانند «آ» «ا» (هـ غیر ملفوظ) ختم شود به خاطر خوش‌نوائی و خوش‌بیانی حرف صدادار به «واو» تبدیل می‌گردد و سپس «یا» افزوده می‌شود.
صفات منسوب عیسوی، یحیوی، مولوی... دنیوی، مینوی، کروی و شوروی به جای عیسائی، یحیائی، مولائی... دنیائی، مینوئی، کره‌ای و شورائی طبق همین دستور ساخته شده‌اند و در گذشته نسبتاً دور از غزنه و گنجه نیز به همین روال غزنوی و گنجوی درست کرده‌اند.
با تبعیت از این قانون‌مندی زبانی ما از اسم «جامعه» صفت «جامعه وی» یا درست‌تر «جامعوی» را ساخته در برابر "Social" و "Societaire" قرار دادیم تا با صفت «اجتماعی» مشتق از اجتماع و معادل با "Communal" و"
Communautaire" اشتباه نشود. درست است که اغلب پیشگامان جامعه‌شناسی صفت "Social" را به مسائل مربوط به «اجتماع» و (Community) نیز اطلاق کرده‌اند ولی در دهه‌های اخیر زبان جامعه‌شناسی دقیقی‌تر و غنی‌تر شده بسیاری از جامعه‌شناسان عصر ما، به ویژه کارکردگرایان، نظیر پارسنز، ناچار به وضع لغت تازه پرداخته‌اند Societal نمونه‌ی آن می‌تواند باشد.
اصطلاح اخیر کاملاً تازگی دارد و بیشتر از جامعه‌شناسی کارکردی برون تراویده است. برای ساختن آن "y" آخر Society را با پسوند منسوب "al" جایگزین کرده‌اند. اما همین شیوه را به کار بسته «ة» مستور جامعه را بارز کرده «ی» نسبت بدان افزوده، صفت «جامعتی» را ساخته‌ایم و معنای مبسوط آن را در فهرست واژگان آورده‌ایم.

- وند:

پسوند «وند» به معنا و تحریف «بند» و معادل با بسته، پیوسته و پیرو، پیشینه دیرینه‌ای به‌اندازه دماوند، الوند، نهاوند دارد.
برخی از اقوام ایرانی، از آن جمله کُرد، وابستگی و پیوستگی ایلی و ارضی را با افزودن پسوند «وند» به آخر نام ایل و محل مشخص کرده‌اند مانند کیاوند، کاکاونل، کبودوند، خورشیدوند ....
ما این پسوند را به معنای فاعلی در برابر پسوند "ist" لاتین و با افزودن «ی» یعنی «وندی» در مقابل پسوند "ism" به کار می‌بریم.
در نیمه‌ی دوم قرن نوزدهم، به هنگام جنبش‌های"patriotism"، "nationalism" ،"racialism" ،"socialism پیشگامان واژه‌سازی به اغراق آن‌ها را به «میهن‌پرستی»، «ملت‌پرستی»، «جامعه‌پرستی»، «نژادپرستی»... برگرداندند.
بعد از جنگ بین‌الملل دوم، به واسطه رواج انواع "ism‌"های دیگر واژه‌سازان بعدی، به ویژه کسانی که در حوزه‌ی علوم اجتماعی (یا جامعوی) کار می‌کردند، پی به اغراق و ناسازگاری "ism" با «پرستی» بردند و به جای آن «گرائی» را نشاندند. از آن جمله است «کارکردگرائی»، «ساخت‌گرائی»، «نازی‌گرائی» (یا به غلط سرمایه‌داری)....
اکنون هر کسی بر حسب موردی پسوندهای «داری»، «پرستی» و «گرائی» را بنا به ذوق و سلیقه‌ی خود به کار می‌برد.
با توجه به این که در مکاتب سیاسی، فلسفی و عقیدتی، پسوند"ism" مبین اعتقاد می‌باشد و «اعتقاد» و «عقیده» از ریشه‌ی «عقد» به معنای گره و بستگی مشتق شده‌اند. اما بر این باوریم که پسوند «وند» و«وندی» معنا و مفهوم پیروی و یونال (پی‌وند) را عمیق و صحیح‌تر از «گرائی lendency» بیان می‌کند و به واسطه‌ی یک سیلابی بودن بهتر تلفظ می‌شود. بنابراین در برابر patriotism nationalism, capitalism, racism, structuralism, functionalism, traditionalism. terrorin به ترتیب نقشوندی، ساختوندی، نژادوندی، سرمایه‌وندی، ملتوندی، میهنوندی، بیموندی، سنتوندی را به صورت مکتب و اعتقاد و صفت فاعلی مربوط به پیرو معتقد، معادل با پسوند "ist" را با «وند» وضع کرده‌ایم: نظیر نقشوند، ساختوند، نژادوند، سرمایه‌وند، ملتوند، میهنوند، بیموند، سنتوند.

ورز:

پسوند «ورز» یا «ور» از فعل ورزیدن برگرفته شده در اسامی نظیر کشاورز، پیشه‌ور، دانشور، دینور، سرور، پایور... به کار رفته است که هم می‌تواند به معنای کننده‌ی کار یا دارنده باشد. اما در نوشته‌های خود پسوند «ور» یا معادل با ورز به کار می‌بریم و برای دارندگی پسوند «مند» را ترجیح می‌دهیم. بدین‌سان پیشه‌ور، همانند کشاورز یا کارورز کسی است که به پیشه‌ای اشتغال دارد و معاش خود را از راه ورزیدن در پیشه‌ای تأمین می‌کند، چنان که دانشورز شغل مبتنی بر دانش دارد و دینورز از طریق خدمات دینی، به عنوان یک شغل، فعالیت می‌کند.
سرور و پایور را به معنای سرواره و پای‌واره نیز می‌توان تلقی کرد که ما در همین معنا تنواره را معادل با organic و تنوندی را برابر با organicism (مکتب اسپنسر) پذیرفته‌ایم. چنان که در متن کتاب ملاحظه خواهد شد تفاوت عمده‌ای بین خردمند، خردورز و خردوند وجود دارد: «خردمند» کسی است که دارای مرد است. «خردور» یا «خردورز» (rational) کسی است که در امور خود خرد را به کار می‌گیرد؛ خردوند (rationalist) کسی است که، بدون الزام به خردمند یا خردورز بودن، به اصالت و کارکرد خرد اعتقاد دارد. همین معانی در «فرمند»، فرورز و فروند یا دانشمند، دانشورز و دانشوند نیز صادق است.
منبع مقاله :
شیخاوندی، داور: (1393)، جامعه‌شناسی سیاسی شناخت دولت، تهران: نشر قطره، چاپ دوم